جدول جو
جدول جو

معنی باقی داشتن

باقی داشتن
چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن
ثابت و برقرار داشتن، پایدار داشتن
تصویری از باقی داشتن
تصویر باقی داشتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باقی داشتن

باقی داشتن

باقی داشتن
بدهکار شدن از حاصل عملی، بدهکار شدن پس از تسویه حساب
باقی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

باقی داشتن

باقی داشتن
بدهکارشدن از حاصل عملی. بدهکار شدن پس از تسویۀ حساب. همه چیزی را ادا نکردن.
لغت نامه دهخدا

بازی داشتن

بازی داشتن
ببازی داشتن. سهل گرفتن. به بی اعتنائی برگزار کردن. شوخی پنداشتن. کوچک شمردن:
نخستین فطرت، پسین شمار
تویی، خویشتن را به بازی مدار.
فردوسی.
نگر تا نداری به بازی جهان
نه برگردی از نیک پی همرهان.
فردوسی.
از بهر تو جان بازی است پیشش
جان بازی او را مدار بازی.
مسعودسعد، استدراک، خریدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، اصطلاح مالی عهد صفوی بمعنی دریافت: مشاعل طلا و نقره و... به تأمینی مشعلدار باشی مقرر است که سال به سال از قرار تومارسان که بمهر ناظر و رقم اعتمادالدوله رسد مواجب بازیافت مینماید. (تذکرهالملوک ص 32 چ دبیرسیاقی). از خلعتی که به هرکس دهند ده یک قیمت واقعی بازیافت و برین موجب تقسیم میشود... (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 65)
لغت نامه دهخدا

طاقت داشتن

طاقت داشتن
تاب داشتن کاوستن قدرت داشتن توانایی داشتن، تحمل داشتن
طاقت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار