جدول جو
جدول جو

معنی آشناه

آشناه
شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، شناه، شنار، آشناب، آشنا، اشناه، اشنه، شناو، سباحت، اشناب برای مثال بزرگان به دانش بیابند راه / ز دریا گذر نیست بی آشناه (فردوسی - ۵/۳۲۶)
تصویری از آشناه
تصویر آشناه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آشناه

آشناه

آشناه
شناه. آشنا. شنا. سباحت:
بزرگان بدانش بیابند راه
ز دریا گذر نیست بی آشناه.
فردوسی.
چو بشنید آوازش افراسیاب
همانگه برآمد ز دریای آب
بدستش همی کرد و پای آشناه
بیامد بجائی که بد پایگاه.
فردوسی.
بدست چپ و پای کرد آشناه
بدیگر ز دشمن همی جست راه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

آشناو

آشناو
شناخته شناسنده مقابل بیگانه غریب نا آشنا، خویش قریب نزدیک، دوست یار، موافق سازگار، معرف معدل مزکی، مطلع بامری عارف از کاری: آب آشنا
فرهنگ لغت هوشیار

آشانه

آشانه
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، بَتواز، وُکنَت، آشیانِه، پَدواز، آشیان، پَتواز، وَکر، تَکَند، پیواز، کابُک، کابوک
آشانه
فرهنگ فارسی عمید

اشناه

اشناه
شناوری، شِنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، آشناه، شِناه، شِنار، اِشناب، شِناو، آشناب، سِباحَت، اَشنَه، آشِنا
اشناه
فرهنگ فارسی عمید

آشانه

آشانه
لانه حیوانات، خانه، طبقه، مرتبه، سقف، آسمانه، آشیانه
آشانه
فرهنگ فارسی معین