دوزخیان. (غیاث). مردمان و اصحاب دست چپ. (ابوالفتوح رازی). یعنی دوزخیان و اصحاب الشمال یاران دست چپ اند. ایشان بوقت اخراج ذریات در شمال آدم علیه السلام بودند یا نامه های اعمال ایشان به دست چپ ایشان میدهند یا به دوزخ برند و دوزخ بر چپ عرش است. (از تفسیر حسینی) (آنندراج). خداوندان دست چپ یعنی دوزخیان که نامۀ اعمالشان به دست چپ ایشان داده میشود یا در دست چپ عرصات محشرمی ایستند. (فرهنگ نظام). خلاف اصحاب الیمین و ذات الیمین که مؤمنانند. کفار و اهل نار. اصحاب نار. جهنمیان. ذات الشمال. (مجموعۀ مترادفات ص 261) : که ندات آمد صریحی از جبال که برو هستی ز اصحاب شمال. مولوی (مثنوی). و رجوع به اصحاب مشأمه و تفسیر ابوالفتوح چ قمشه ای ج 9 ص 322 شود.
گروهی بودند که در فقه وطریقۀ فقهی از امام مالک پیروی میکردند و شاگردان وی در مصر و عراق پراکنده شده بودند چنانکه در عراق از ایشان قاضی اسماعیل و طبقۀ او مانند ابن خوارمنداد و ابن منتاب و قاضی ابوبکر ابهری و قاضی ابوحسین بن قصار و قاضی عبدالوهاب و آنانکه پس از ایشان ظهور کردند بودند و ابن القاسم و اشهب و ابن عبدالحکم و حارث بن مسکین و طبقۀ ایشان در مصر بسر میبردند و از اندلس یحیی بن یحیی اللیثی به مصر رهسپار شد و مالک راملاقات کرد و کتاب الموطاء را از وی روایت میکرد و ازجملۀ اصحاب او بشمار میرفت و پس از وی عبدالملک بن حبیب (نیز از اندلس) به مصر کوچ کرد و از ابن القاسم و طبقۀ او حدیث فراگرفت و مذهب مالک را در اندلس انتشار داد و درباره آن کتاب ’الواضحه’ را تدوین کرد، آنگاه عتبی که از شاگردان وی بود کتاب العتبیه را تألیف نمود. و اسد بن فرات افریقیه را ترک گفت و نخست از اصحاب ابوحنیفه مسائلی کتابت کرد و آنگاه به مذهب مالک روی آورد و از ابن القاسم در ابواب دیگر فقه مسائلی کتابت کرد و با نوشته هایی به قیروان بازگشت و نوشته های او به اسدیه (منسوب به اسد بن فرات) نامیده شد. (از ترجمه مقدمۀ ابن خلدون بقلم پروین گنابادی ج 2 ص 923). و رجوع به صص 924- 926 همان کتاب شود
عبارت بودند از عایشه و طلحه و زبیر (رض) در جنگ با علی (ع). واقعۀجمل بسال 36 هجری قمری روی داد و وجه تسمیۀ آن اینست که جنگ را بنام جملی خواندند که عایشه بر آن سوار میشد و این شتر را عبدالله بن عامر عامل عثمان در بصره از یمن به دویست دینار خریده بود. (از مروج الذهب ج 2 ص 242). و رجوع به جمل و یوم یا حرب یا جنگ جمل و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعۀ حجازی قاهره ج 1 ص 65 شود