جدول جو
جدول جو

معنی ملج

ملج
اوجا، درختی جنگلی از نوع نارون با پوست سخت و شکاف دار و برگ های بیضوی نوک تیز، اوجه، قره آغاج، لو، لی، قره غاج، گل پردار
تصویری از ملج
تصویر ملج
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ملج

ملج

ملج
یکی از گونه های نارون که آنرا نارون سفید نیز گویند. این درخت را در تداول اهالی خراسان گرزم یا گرز یا گریز مینامند. سایر نامهای بومی این درخت عبارتند از: ملیج شلدار لوروت نارون کوهی لونگا قره آغاج غرغا رجبلی پشه خوار
فرهنگ لغت هوشیار

ملج

ملج
بزغالگان شیرخواره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ مَلیج. (ناظم الاطباء). رجوع به ملیج شود
لغت نامه دهخدا

ملج

ملج
خستۀ مقل. (منتهی الارب) (آنندراج). خستۀ میوۀ مقل. (ناظم الاطباء). هستۀ مقل. ج، املاج. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ملج

ملج
شیر خوردن کودک. (تاج المصادر بیهقی). به لبها گرفتن کودک پستان مادر را. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

ملج

ملج
خاییدن خستۀ مقل را. (از منتهی الارب) (آنندراج). خاییدن هستۀ میوۀ مقل را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رفتن شیرناقه و خشک شدن چندانکه اندکی نمکین در پستان باقی مانده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رفتن شیر ناقه و اندکی از آن ماندن چنانکه هر که آن را بچشد طعم نمک در دهان خود احساس کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

آملج

آملج
پارسی تازی شده آمله از گیاهان داروئی نباتی است میان شجر و گیاه که برگش چون مورد و میوه اش باندازه بار سرو است. ابتدا سبزاست و چون برسد سیاه و نرم گردد. چوب آن سخت و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه هایش باریک است و در طب مورد استعمال دارد صفیراء
فرهنگ لغت هوشیار