ابهام، مبهم بودن، پیچیده بودن، در ادبیات در فن بدیع به کار بردن کلماتی در نظم یا نثر که احتمال دو معنی متقابل داشته باشد، یعنی هم مدح باشد و هم ذم، ذووجهین، محتمل الضدین
پاد آرشی شعر یا عبارتی منثور که دو معنی متضاد از آن فهمیده شود: محتمل الوجهین ذوالوجهین: با هوای تو کفر باشد دین بی رضای تو فخر باشد عار. (قوامی گنجوی)
چیزی که دارای دو معنی ضد هم باشد. (از ناظم الاطباء) ، در اصطلاح علمای بدیع صنعت توجیه را نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون). و این را ذوالوجهین نیز خوانند و چنان بود که شاعر بیتی گوید دو معنی را، معنی مدح و هجو را، محتمل باشد، جراب الدوله در کتاب خویش می آرد که درزیی یک چشم عمرونام را یکی از ظرفاء اهل فضل گفت که اگر مرا قبای دوزی که کس نداند که قباست یا جبه من ترا بیتی گویم که کس نداند که مدح است یا هجو. عمرو آن قبا بدوخت. مرد ظریف نیز آن بیت بگفت. شعر: خاط لی عمرو قبا لیت عینیه سوا. در این بیت هر دو چشم عمرو را یکسان خواسته است کی کس نداند کی در بینائی یکسان خواسته یا در کوری و هر دو معنی را محتمل است. عنصری راست: ای بر سر خوبان جهان بر سرهنگ پیش دهنت ذره نماید خرچنگ. مراست: ای خواجه ضیا شوذ ز روی تو ظلَم با طلعت تو سور نماید ماتم. شاعر گوید: روسبی را محتسب داند زدن شاد باش ای روسپی زن محتسب. (از حدائق السحر فی دقائق الشعر)