معنی گمیختن - فرهنگ فارسی عمید
معنی گمیختن
- گمیختن گُمیختَن
- آمیخته کردن، مخلوط کردن
شاشیدن، چامیدن، شاشدن، گمیزیدن، شاش زدن، ادرار کردن، میزیدن، گمیز کردن، شاریدن، میختن آمیخته کردن، مخلوط کردن
شاشیدن، چامیدَن، شاشِدَن، گُمیزیدَن، شاش زَدَن، اِدرار کَردَن، میزیدَن، گُمیز کَردَن، شاریدَن، میختَن
فرهنگ فارسی عمید