جدول جو
جدول جو

معنی گران جسم

گران جسم
سنگین، سنگین وزن، کنایه از بیمار یا سال خورده که زمین گیر باشد، گران تن
تصویری از گران جسم
تصویر گران جسم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گران جسم

گران جسم

گران جسم
گران تن تنومند آنکه جسمی گران دارد گران تن، وزین سنگین، کسی که گرانیی در جسم او بر اثر بیماری پدید آمده
فرهنگ لغت هوشیار

گران جسم

گران جسم
گران تن. وزین. سنگین. عظیم الجثه، کسی که گرانی در جسم او پدید آید بر اثر بیماری
لغت نامه دهخدا

گران جان

گران جان
سخت جان، بسیار پیر و سال خورده، شخص بینوا و بیمار و از جان سیر شده، خسیس، لجوج، کسی که همنشینی و سخن گفتنش بر دیگران ناگوار باشد، برای مِثال حریف گران جان ناسازگار / چو خواهد شدن دست پیشش مدار (سعدی - ۹۹ حاشیه)
گران جان
فرهنگ فارسی عمید

گران خسب

گران خسب
آنکه دیر به خواب رود و دیر بیدار شود، گران خواب، برای مِثال صبح گران خسب سبک خیز شد / دشنه به دست از پی خون ریز شد (نظامی۱ - ۳۵)
گران خسب
فرهنگ فارسی عمید

گران دست

گران دست
کسی که کار را بتانی و کندی انجام دهد مقابل سبک دست سبک پای: مهترند آنچه زان گران دستند کهترند آنچه زان سبک پایند. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار