نام حرف «ک» کافتن، شکاف، چاک، رخنه، تراک پسوند متصل به واژه به معنای کافنده مثلاً کوه کاف لفظ عربی کن به معنی باش کاف ران: فرج زن، برای مثال در تو تا کافی بود از کافران / جای گند و شهوتی چون کاف ران (مولوی۱ - ۵۸) کاف و نون: کنایه از فرمان خداوند دایر بر آفرینش، برای مثال توانایی که در یک طرفه العین / ز کاف ونون پدید آورد کونین (شبستری - ۸۳)نام حرف «ک» کافتن، شکاف، چاک، رخنه، تراک پسوند متصل به واژه به معنای کافنده مثلاً کوه کاف لفظ عربی کُن به معنی باش کافِ ران: فَرْج زن، برای مِثال در تو تا کافی بُوَد از کافران / جای گَند و شهوتی چون کافِ ران (مولوی۱ - ۵۸) کاف و نون: کنایه از فرمان خداوند دایر بر آفرینش، برای مِثال توانایی که در یک طرفه العین / ز کاف ونون پدید آورد کونین (شبستری - ۸۳)