جدول جو
جدول جو

معنی قلیدن

قلیدن
قل زدن، جوشیدن آب یا مایع دیگر در دیگ یا در جایی که حباب هایی در سطح آن به حرکت آید،
تصویری از قلیدن
تصویر قلیدن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قلیدن

خلیدن

خلیدن
فرو رفتن چیزی نوک تیز (مانند خار سوزن و غیره) در چیز دیگر
خلیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پلیدن

پلیدن
پژوهش کردن تجسس کردن پالیدن، آهسته بجایی در شدن خزیدن
پلیدن
فرهنگ لغت هوشیار

هلیدن

هلیدن
هشتن، گذاشتن، اجازه دادن
ترک کردن، رها کردن، واگُذاشتَن، وانَهادَن، واهِشتَن، واهَلیدَن، بِدرود گُفتَن، چَپ دادَن، یَلِه کَردَن برای مِثال چو گرگ ستمگر به دامت فتد / هلیدن نباشد ز رای و خرد (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)
هلیدن
فرهنگ فارسی عمید

خلیدن

خلیدن
فرو رفتن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر، برای مِثال گل می نهد به محفل نادانان / بر قلب عاقلان بخلد خارش (ناصرخسرو۱ - ۲۸۷)،
مجروح شدن، کنایه از آزرده کردن، برای مِثال ننگری تو به من که غفرۀ تو / دل خلد کی روا بود بنگر (عنصری - ۶۱)،
فرو بردن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر
خلیدن
فرهنگ فارسی عمید

قلیان

قلیان
وسیله ای برای دود کردن تنباکو مرکب از سر قلیان، بادگیر فلزی، میانۀ چوبی، میلاب، نی یا نی پیچ و مخزن آب
قلیان
فرهنگ فارسی عمید