جدول جو
جدول جو

معنی فسیل

فسیل
آثار و بقایای موجودات زندۀ دوران های قدیم مانند استخوان، دندان، صدف و امثال آن ها که در داخل پوستۀ زمین باقی مانده است، سنگواره، کنایه از کسی یا چیزی که از کار افتاده و بسیار قدیمی است، بسیار پیر، فاقد پویایی مثلاً کارمندان این اداره دیگر در این اتاق ها فسیل شده اند
تصویری از فسیل
تصویر فسیل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فسیل

فسیل

فسیل
آثار و بقایای موجودات زنده قدیم مانند استخوان، دندان، صدف و غیره
فسیل
فرهنگ لغت هوشیار

فسیل

فسیل
سنگواره، بقایای موجودات زنده دوران گذشته که در طبقات مختلف زمین به جا مانده است
فسیل
فرهنگ فارسی معین

فسیل

فسیل
جَمعِ واژۀ فسیله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فسیله شود
لغت نامه دهخدا

آسیل

آسیل
(قلمکار) محتویات شکنبه گوسفند که در آب شیرین و صاف ریزند و در مرحله ّ شستن پارچه سفید ساده پیش از آنکه از آن قلمکار سازند بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار