جدول جو
جدول جو

معنی فرفخ

فرفخ
خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد
تورک، پرپهن، بلبن، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
تصویری از فرفخ
تصویر فرفخ
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرفخ

فرفخ

فرفخ
خرفه، گیاهی است از تیره فرفیون که در اکثر نواحی گرم آسیا (جنوب در نواحی مسجد سلیمان و بوشهر و بلوچستان) می روید و در طب عوام به عنوان ضد نزله و رفع تنگی نفس و آسم بکار می رود و به صورت دم کرده آن را مصرف می کنند ببلیون جلبثای جلبیثا ودینه لبینه سوسب جلبیتا
فرهنگ لغت هوشیار

فرفخ

فرفخ
خرفه. معرب پرپهن. (منتهی الارب). بقلهالحمقاء که آن را فرفیر نیز گویند و آن رجله است. (اقرب الموارد). پرپهن. رجله. بقلهالحمقاء. نجله. مویزآب. تخمگان. (یادداشت به خط مؤلف). بقلهالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه). دندانسا. (از نزهه القلوب) ، کفۀ گندم. (منتهی الارب). الکعابر من الحنطه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

فراخ

فراخ
وسیع، پهن، پهناور، گسترده، برای مِثال به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار / که برّ و بحر فراخ است و آدمی بسیار (سعدی۲ - ۶۴۷)، گشاد، فراوان
فراخ رفتن: کنایه از زیاده روی کردن، سریع رفتن
فراخ
فرهنگ فارسی عمید

فرسخ

فرسخ
فرسنگ، آن مسافت سه میل باشد که دوازده هزار گز یا ده هزار گز شود، قریب شش کیلومتر
فرهنگ لغت هوشیار