جدول جو
جدول جو

معنی فرغست

فرغست
برغست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود
پژند، هنجمک، هجند، مجّه، مچّه، بلغس، بلغست، یبست، ورغست
تصویری از فرغست
تصویر فرغست
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرغست

فرغست

فرغست
گیاهی باشد که بپزند و بخورند. و پارسیانش سبزه گویند. (اسدی). برغست. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

برغست

برغست
گیاهی از رده دو لپه ییها جزو راسته پیوسته گلبرگها که سر دسته تیره برغستها میباشد. گیاهی است پایا گلهایش آبی سفید و یا قرمزند
فرهنگ لغت هوشیار

فراست

فراست
سواری کردن، ماهر بودن در سواری و شناختن اسب، سوارکاری
فراست
فرهنگ فارسی عمید

برغست

برغست
گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود
پَژَند، هَنجَمَک، هَجَند، مُجّه، مُچّه، بَلغَس، بَلغَست، یَبَست، وَرغَست، فَرغَست
برغ
برغست
فرهنگ فارسی عمید

فراست

فراست
دریافتن و ادراک باطن چیزی از نظر کردن به ظاهر آن، هوشیاری، تیزهوشی، زیرکی، قیافه شناسی
فراست
فرهنگ فارسی عمید

فرهست

فرهست
بسیار زیاد، جادویی سحر: نیست را هست کند تنبل اوی هست را نیست کند فرهستش
فرهنگ لغت هوشیار