جدول جو
جدول جو

معنی صورت باز

صورت باز
آنکه صورت زیبا را دوست دارد و فریفتۀ رخسار زیبا است، صورت پرست، برای مثال حسن معنی هر که دارد مردم چشم من است / چشم من چون خانۀ آیینه صورت باز نیست (صائب - لغت نامه - صورت باز)
تصویری از صورت باز
تصویر صورت باز
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صورت باز

صورت باز

صورت باز
شخصی که در روز اشکال مختلف ساخته مجلسی را گرم دارد چنان که شب بازان همین عمل را در شب کنند
فرهنگ لغت هوشیار

صورت باز

صورت باز
شخصی که روزانه اشکال مختلفه ساخته مجلسی را گرم دارد، مانند شب بازان که شبها این عمل کنند. عمل او را صورت بازی و در هندی بهروپ خوانند. (آنندراج) ، آنچه صورت و شکل را منعکس سازدهمچون آینه:
نکند رو سوی او هیچکس از خودبینان
خصم اگر آینه کردار شود صورت باز.
واله هروی (از آنندراج).
حسن معنی هرکه دارد مردم چشم منست
چشم من چون خانه آئینه صورت باز نیست.
صائب (از آنندراج).
هرچه در دل پرتو اندازد ظهوری میکند
گر بمعنی بنگری آئینه صورت باز نیست.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
و رجوع به صورت بازی شود
لغت نامه دهخدا

صورت ساز

صورت ساز
چهره نگار آن که تصویر سازد نقاشی که چهره کسان را سازد
صورت ساز
فرهنگ لغت هوشیار

صورت ساز

صورت ساز
سازندۀ صورت. مصور. نقاش. صورتگر:
از نسیم نفسم در چمن صورت ساز
بشکفد غنچۀ تصویر بصد شادابی.
سالک یزدی (از آنندراج).
، ظاهرساز. ریاکار. متظاهر. مزور. حیله گر. رجوع به صورت سازی شود
لغت نامه دهخدا

صورت بازی

صورت بازی
صورت خود را به وضع و شکل دیگری ساختن، بهندی بهروپ گویند. (غیاث اللغات). عمل صورت باز. رجوع به صورت باز شود
لغت نامه دهخدا

صورت سازی

صورت سازی
ظاهر سازی، تزویر، حیله گری
نقاشی، صورتگری، ساختن تصویر کسی یا چیزی
صورت سازی
فرهنگ فارسی عمید