جدول جو
جدول جو

معنی شاخ درآوردن

شاخ درآوردن
کنایه از بسیار تعجب کردن، دچار حیرت و شگفتی شدن از دیدن چیزی عجیب و حیرت انگیز یا شنیدن حرف های دروغ و سخنان شگفت انگیز
تصویری از شاخ درآوردن
تصویر شاخ درآوردن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شاخ درآوردن

شاخ درآوردن

شاخ درآوردن
در محاورۀ امروز بمعنی بسیار تعجب کردن است. (فرهنگ نظام). عظیم حیرت کردن از شنیدن یا دیدن چیزی، در تکلم بمعنی بسیار پشیمان شدن. (فرهنگ نظام). رجوع به شاخ برآوردن شود
لغت نامه دهخدا

شاخ برآوردن

شاخ برآوردن
روییدن شاخ بر سر حیوان، خجالت کشدن شرمزده شدن
شاخ برآوردن
فرهنگ لغت هوشیار

شاخ برآوردن

شاخ برآوردن
کنایه ازرسوا شدن. (از امثال و حکم دهخدا) ، نهایت خجالت کشیدن و منفعل شدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). گویند او را چنان تر آوردم که شاخ برآورد. (آنندراج) ، امروز در موارد اظهار حیرت و شگفتی در برابر امور غیر متعارف و غیر معقول بکار میبرند: دروغهایی میگفت که شخص از شنیدنش شاخ برمی آورد
لغت نامه دهخدا

پای درآوردن

پای درآوردن
پای برکاب یا اسپ درآوردن. سوار شدن. برنشستن:
بشبرنگ شولک درآورد پای
گرائید با گرز گردی ز جای.
اسدی
لغت نامه دهخدا

نام درآوردن

نام درآوردن
مشهور شدن. (ناظم الاطباء). نام برآوردن. شهرت یافتن. بلندنام شدن. نام درکردن
لغت نامه دهخدا