جدول جو
جدول جو

معنی سیلک

سیلک
ابریشم، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، بریشم، حریر، بهرامه، قزّ، کناغ، دمسق، کج، پناغ، دمسه
تصویری از سیلک
تصویر سیلک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سیلک

سیلک

سیلک
حریر، ابریشم حریر ابریشم. توضیح احتراز از این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار

سیلک

سیلک
سیکک است که کرم گندم ضائعکن باشد. (برهان) (آنندراج). کرمک گندمخوار. (ناظم الاطباء). اسم فارسی سوس الحبوب است که قمل الطعام نامند. (فهرست مخزن الادویه) ، زردی در غله زار. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به سیسک و سیکک شود
لغت نامه دهخدا

بیلک

بیلک
ترکی نورده (قباله) منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن. بیل کوچک، نوعی پیکان شبیه بیل کوچک پیکان شکاری، تیر دو شاخه
فرهنگ لغت هوشیار