قرقی، پرنده ای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکه های حنایی، بسیار چالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر و سایر پرندگان کوچک است، بازک، باشه، قوش، باشق، واشه، بازکی
پرنده ای است شکاری از جنس زردچشم. (برهان). مرغ صیاد که مرغان را صید کند و در فرهنگ در اول مکسور و یای معروف به معنی باشه که پرنده ای است معروف از جنس زردچشم. (آنندراج) : ای نادره عدلی که ز انصاف توتیهو از دیدۀ سیچغنه کند دانه مهیا. عمید لومکی (از آنندراج). ، صعوه. (برهان)
منسوب به سیم. سیمین. ساخته از سیم: ایدون گویند که چون قتیبه بیکند را بگشاد چندان زرینه و سیمینه ازآن زنان یافت که اندازه نبود. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). و اندر خزینه مال نماند از زر و سیم که همه بکار برده و داده شد و دست فراکردند اندر اوانی فروختن و زرینه و سیمینه درم و دینار زدن. (تاریخ سیستان). بی اندازه مال از زرینه و سیمینه. (تاریخ بیهقی). ز روئینه آلت بخروارها ز سیمینه چندان که انبارها. اسدی. رجوع به سیم و سیمی شود