جدول جو
جدول جو

معنی سوجش

سوجش
سوختن، آتش گرفتن چیزی، مشتعل شدن، آسیب دیدن بدن از آتش یا آب جوش یا هر چیز سوزنده، سوزیدن، آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن، سوزاندن، تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت، تباه شدن، از بین رفتن، باختن در بازی، ترحم کردن
تصویری از سوجش
تصویر سوجش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سوجش

سوجش

سوجش
عمل سوختن احساس ناراحتی که در برخورد آتش به عضو دست دهد، سوز و گداز، سوز و اشتیاق بسیار، التهاب اضطراب، زحمت، دلسوزی، کج خلقی
فرهنگ لغت هوشیار

سوزش

سوزش
عمل سوختن احساس ناراحتی که در برخورد آتش به عضو دست دهد، سوز و گداز، سوز و اشتیاق بسیار، التهاب اضطراب، زحمت، دلسوزی، کج خلقی
فرهنگ لغت هوشیار

سوجه

سوجه
پارچه ای چهار گوش که در زیر بغل جامه دوزند بغلک، پارچه مثلث متساوی الساقین که از تریز جامه ببرند تا خشتک را بر آن دوزند
فرهنگ لغت هوشیار

سونش

سونش
ریزه های فلز که هنگام سوهان کردن و سودن آن به زمین می ریزد، براده، سناو، سخاله، توبال، برای مِثال بر سَرْش یکی غالیه د ان بگشاده / وآکنده در آن غالیه د ان سونش دینار (منوچهری - ۱۵۴)
سونش
فرهنگ فارسی عمید