معنی سخت سخت مقابل آسان، دشوار، مشکل، مقابل نرم و سست، سفت، محکم و استوار، کنایه از بخیل، خسیس، بسیار، برای مثال بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است / بیار باده که بنیاد عمر بر باد است (حافظ - ۹۰)سخت گرفتن: کار را بر کسی دشوار ساختن و او را در فشار قرار دادن تصویر سخت فرهنگ فارسی عمید
سخت سخت محکم، استوار، دشوار، درشت، خسیس، سنگدل، فراوان، به طور جدی، علاج ناپذیر، صعب العلاج، غیرمؤدبانه، توهین آمیز فرهنگ فارسی معین
سخت سخت Ardent, Arduous, Difficult, Rigid, Rigidly, Stern, Stiff, Tough, Trying, Hard, Harsh دیکشنری فارسی به انگلیسی
سخت سخت пылкий , трудный , жесткий , жестокий , жестко , строгий , жесткий , утомительный دیکشنری فارسی به روسی
سخت سخت leidenschaftlich, beschwerlich, schwierig, hart, starr, streng, steif, anstrengend دیکشنری فارسی به آلمانی
سخت سخت запальний , важкий , складний , жорсткий , суворий , жорстко , виснажливий دیکشنری فارسی به اوکراینی
سخت سخت ardente, árduo, difícil, duro, severo, rígido, de forma rígida, extenuante دیکشنری فارسی به پرتغالی