معنی سایه شکن
- سایه شکن
- آنکه نور و روشنایی بدهد و تاریکی و سایه را محو کند، روشن کننده، نور بخش
واژههای مرتبط با سایه شکن
سایه شکن
- سایه شکن
- آباژور
سایه شکن
- سایه شکن
- روشن کننده روشنگر، کسی که دین کفر را معدوم سازد
سایه شکن
- سایه شکن
- روشن کننده
سایه شکن
- سایه شکن
- شکننده مذهب ظلمت یعنی کفر و زندقه. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه) ، روشن کننده. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه) :
سایه پرستی چو کنی همچو باغ
سایه شکن باش چو نور چراغ.
نظامی
سایه فکن
- سایه فکن
- آنچه سایه بیندازد، سایه ف کننده، سایه انداز، سایه دهنده، سایه گستر مثلاً درخت سایه فکن
سایه فکن
- سایه فکن
- سایه انداز. سایه دهنده. سایه گستر:
پراکنده گشت آن بزرگ انجمن
همه شاد از آن سرو سایه فکن.
فردوسی.
توانم مگر پایگه ساختن
بر شاخ آن سرو سایه فکن.
فردوسی.
سایۀ خویش هم نهان خواهم
چون شود سرو دوست سایه فکن.
خاقانی.
کم مباش از درخت سایه فکن
هر که سنگت زند ثمر بخشش.
ابن یمین.
رجوع به سایه افکندن و سایه فکندن شود
سایه نشین
- سایه نشین
- کسی که در سایه نشیند، کسی که تعب و و رنج روزگار ندیده و نچشیده باشد
سایه خشک
- سایه خشک
- تنبل بچه ننه
سایه بان
- سایه بان
- چادر یا چیز دیگر که برای جلوگیری از آفتاب برپا کنند، هر چیز که سایه بیندازد و مانع آفتاب باشد، چتر، پرده، سایه گاه
