جدول جو
جدول جو

معنی زیروا

زیروا
آش زیره، آشی که در آن زیره ریخته باشند، زیربا، زیره با، زیرباج
تصویری از زیروا
تصویر زیروا
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زیروا

زیروا

زیروا
نوعی از شوربا و آش و زیربا. (ناظم الاطباء). رجوع به زیربا و زیره با شود
لغت نامه دهخدا

زیربا

زیربا
آشی که در آن زیره ریخته باشند، آش زیره، زیرباج، زیروا
زیربا
فرهنگ فارسی عمید

شیروا

شیروا
شیربِرِنج، خوراکی که از شیر، برنج، شکر و گلاب تهیه می شود، شیربا، گُرَنج بِشیر
شیروا
فرهنگ فارسی عمید

زیدوا

زیدوا
نوعی از آش. (آنندراج). شاید محرف زیت وا یا زیت با باشد
لغت نامه دهخدا

زیروان

زیروان
دهی از دهستان قره طقان است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

زیرپا

زیرپا
زیرپای، مطیع و فرمانبردار، (ناظم الاطباء)،
- زیرپای آوردن، در دو شاهد زیر از فردوسی ظاهراً بمعنی پریدن و پیمودن و بمجاز تصرف کردن، در اختیار گرفتن آمده است:
که سودابه را باز جای آورند
سراپرده را زیرپای آورند،
فردوسی،
همه مرز را زیرپای آوریم
مراد دل خود بجای آوریم،
فردوسی،
، باجگزار وذمی،
پاپوش و کفش، (ناظم الاطباء)،
- زیرپا آوردن ادیم یمن، عبارت از حاجیان که بعد از ادای حج کفش در پا کنند، (آنندراج)، رجوع به زیرپایی شود
لغت نامه دهخدا

زیربا

زیربا
طعامی است، (شرفنامۀ منیری)، نوعی از آش و طعامی است، (آنندراج)، نوعی از آش و طعام، (غیاث)، شوربا و نوعی از آش و زیره با، (ناظم الاطباء)، زیرباج، (دهار)، زیره با، زیرباج، آش زیره، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نهاد از برش کاسۀ شیربا
چه نیکو بدی گر بدی زیربا،
فردوسی،
گاوان را هریسه ساز و گوسپندان را زیربای مزعفر، (اسرار التوحید)،
بره و مرغ و زیربای عراق
گرده ها و کلیچه ها و رقاق،
نظامی،
هنوز این زیربا در دیگ خام است
هنوز اسباب حلوا ناتمام است،
نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 335)،
زیربایی به زعفران و شکر
ناربایی ز زیربا خوشتر،
نظامی (هفت پیکر ایضاً ص 258)،
رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

شیروا

شیروا
شیربا و شله ای که از شیر و برنج سازند. (ناظم الاطباء). شیربرنج. شیربا. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شیربرنج و شیربا شود
لغت نامه دهخدا