گفتن سرّ خود به کسی، راز گفتن، مناجات کردن، نجوا کردن، آهسته و بیخ گوشی صحبت کردن، نهفته داشتن، پوشیده داشتن، برای مثال بپیچید و با خویشتن راز کرد / از انجام، آهنگ آغاز کرد (فردوسی - ۲/۱۲۵ حاشیه)
راز گفتن. گفتن سرّ خود با کسی: شب خیز که عاشقان بشب راز کنند گرد در و بام دوست پرواز کنند. عبداﷲ انصاری. یارب چه بود آن شب کان ماهروی من با من بخلوت اندر تا روز راز کرد. معزی. یک شبی مجنون بخلوتگاه ناز با خدای خویشتن میکرد راز. مولوی. بر من شبی نمیگذرد کز جفای تو تا روز راز دل نکنم با خدای تو. باقر کاشی. مناجاه،با کسی راز کردن. (زوزنی) (منتهی الارب) ، نهفتن. پنهان کردن. پوشیده داشتن: به آغالش هر دو آغاز کرد بدی گفت و نیکی همه راز کرد. ابوشکور. ز مهراب و زال آن سخن راز کرد نخستین از آن جنگ آغاز کرد. فردوسی. ، نجوی کردن. آهسته و بیخ گوشی سخن گفتن: همی رفت از زمین بر آسمان گرد تو گفتی خاک با مه راز میکرد. (ویس و رامین)
ساخته کردن آماده کردن، دادن زاد و توشه و اسباب سفر، غذا دادن، سازواری کردن سازگار بودن، بزم نهادن: آراستن بزم، آهنگ کردن عزم کردن، آغاز کردن آغازیدن، کوک کردن (آلت موسیقی ساعت)، پیش گرفتن اجرا کردن، کشیدن (صورت) ترسیم