جدول جو
جدول جو

معنی دژند

دژند
دژن، هر چیزی که طعمش تند و تیز باشد، تند و تیز، تندخو و خشمگین
تصویری از دژند
تصویر دژند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با دژند

دژند

دژند
دژن. چیزی تند و تیزطعم. (برهان) ، تندشده و بخشم آمده. (لغت فرس اسدی، ذیل دژآگاه). تندشده. (جهانگیری) (صحاح الفرس). مردم قهرآلوده و خشمناک و تند و تیز. (برهان) ، جلد و شتاب. (ناظم الاطباء). و رجوع به دژن شود
لغت نامه دهخدا

پژند

پژند
نوعی از برغست و آن گیاهی است خود روی و خوشبوی مانند اسفناج که داخل آش کنند قثاء الحمار خیارصحرایی
فرهنگ لغت هوشیار

نژند

نژند
اندوهگین، افسرده، پژمرده، برای مِثال آخر این اختران بی معنیت / چند بخت مرا نژند کنند (انوری - ۶۲۴)، سرگشته، خشمگین
نژند
فرهنگ فارسی عمید

پژند

پژند
حَنظَل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، کَبَستو، حَنظَلِه، پَهی، اَبوجَهل، خَربُزِۀ اَبوجَهل، فَنگ، کَبَست، گَبَست، شَرَنگ، کَرَنج، هِندِوانِۀ اَبوجَهل، عَلقَم، پَهنور
بَرغَست، گیاهی بیابانی و خودرو مانند اسفناج با برگ های درشت و گل های ریز سفید یا سرخ رنگ که مصرف خوراکی دارد و خام و پختۀ آن خورده می شود، هَنجَمَک، هَجَند، مُجّه، مُچّه، بَلغَس، بَلغَست، یَبَست، وَرغَست، فَرغَست برای مِثال نه هم قیمت لعل باشد بلور / نه هم رنگ گلنار باشد پژند (عسجدی - مجمع الفرس - پژند)
پژند
فرهنگ فارسی عمید

نژند

نژند
اندوهگین غمناک افسرده: پیرمردی ام معیل وبارکش روز وشب دردشت باشم خارکش... شهریارش گفت: ای پیرنژندخ نرخ کن تازردهم خارت بچندک (منطق الطیر. چا. دکترگوهرین 96)، پژمرده، سرگشته فرومانده، خشمگین غضبناک، پست زبون: بخاک اندرافگندخوارونژند فرودآمدودست کردش ببند. (شا. بخ. 865: 3)
فرهنگ لغت هوشیار