چرخاب. دولاب. چرخی که بدان خاک کنده از ته چاه برکشند. چرخی که در کاریزها برای کشیدن خاک و گل چاه های قنات از آن استفاده کنند. عَجَلَه. عُصمور. عَکَم. عَلَق. عَلاق. (منتهی الارب). رجوع به چرخاب و دولاب شود
فلک ماه. فلک اول. کرۀ ماه: ز دانندگان پس بپرسید شاه کزین خاک چند است تا چرخ ماه ؟ فردوسی. ز ماهی براندیش تا چرخ ماه چو تو شاه ننهاد برسر کلاه. فردوسی. که آیا بهشت است یا بزمگاه سپهر برین است یا چرخ ماه. فردوسی. زبس نالۀ بوق و هندی درای سر چرخ ماه اندر آمد ز جای. فردوسی. ابر کوهۀ پیل در قلبگاه بلورین یکی تخت چون چرخ ماه. اسدی. چه دشتی که گر وی بدی چرخ ماه در او ماه هرشب شدی گم ز راه. اسدی. بکوه رهو برگرفتند راه چه کوهی بلندیش تا چرخ ماه. اسدی
مرادف آسمان تاب. (آنندراج). تابندۀبر چرخ. کنایه از ماه و اختران تابناک: بروز مردی او کیست شه سوار فلک غزاله نام زنی چرختاب و چرخ نشین. سلمان ساوجی. گر ماه چرخ تاب گشاید نقاب را خواهد نشاند در پس چرخ آفتاب را. سیفی (از آنندراج). ، مجازاً بمعنی زیبارخان و ماهرویان، آنکه ابریشم را بر چرخ تاب دهد برای باریک و دراز شدن. (آنندراج). کسی که ابریشم را بر چرخ تاب دهد
مانند چرخ. چرخ مانند. چرخ وش. آنچه همچون چرخ حرکت دوری کند. شبیه به چرخ در حرکت و گردش. دوار مثل چرخ: درنگ آر ای سپهر چرخ وارا کیاخن ترت باید کرد کارا. رودکی (از فرهنگ اسدی). ، آسمان وار. فلک وار. سپهرمانند. رجوع به چرخ و چرخ وش شود