جدول جو
جدول جو

معنی جان کنان

جان کنان
در حال جان کندن، در حال احتضار، کنایه از کسی که در حال تحمل کردن سختی است
تصویری از جان کنان
تصویر جان کنان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با جان کنان

جان کندن

جان کندن
در حال مرگ بودن، کنایه از تحمل کردن سختی، تلاش بسیار کردن، برای مِثال مرد غرقه گشته جانی می کند / دست را در هر گیاهی می زند (مولوی - ۱۰۸)
جان کندن
فرهنگ فارسی عمید

جان شناس

جان شناس
کسی که معرفت باحوال روح دارد، ولی مرد کامل مرشد قطب
جان شناس
فرهنگ لغت هوشیار