معنی تبه روزگار - فرهنگ فارسی عمید
معنی تبه روزگار
- تبه روزگار
- بد روزگار، پریشان روزگار، بدبخت، تیره روز، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
تصویر تبه روزگار
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با تبه روزگار
تبه روزگار
- تبه روزگار
- تبه روز. تباه روز، که روزگارش تباه باشد. رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تبه روزگاری
- تبه روزگاری
- تبه روزی. تباه روزی. رجوع به تبه روزگار شود
لغت نامه دهخدا
تیره روزگار
- تیره روزگار
- معروف. (آنندراج). تیره روز. (ناظم الاطباء). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
سیه روزگار
- سیه روزگار
- سیاه گلیم. (آنندراج). بدبخت. سیه روز:
بدست تهی میگشایم گره ها
ز کار سیه روزگاران چو شانه.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بد روزگار
- بد روزگار
- تیره روز، بدبخت، سِتَمگَر، ظالِم، بیدادگَر، جَبّار، سِتَمکار، گُرداس، جائِر، سِتَم کیش، ظُلم پیشِه، جَفا پیشِه
فرهنگ فارسی عمید