جدول جو
جدول جو

معنی بهانه گیر

بهانه گیر
ویژگی کسی که به هر کاری ایراد می گیرد و بی سبب بازخواست می کند
تصویری از بهانه گیر
تصویر بهانه گیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بهانه گیر

بهانه گیر

بهانه گیر
بهانه جو. بهانه طلب. (فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
علی بهانه گیر است، بر کسی اطلاق کنند که برای انجام هر کاری عذری آورد
لغت نامه دهخدا

زبانه گیر

زبانه گیر
گیرندۀ زبانه. خاموش کننده شعله، در این بیت مسعودسعد کنایت از بمراد شدن روزگار، خاموش گشتن فتنه ها آمده:
جهان بکام تو و کار و بار دولت تو
زبانه گیرتر از کارزار آتش و آب.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

میانه گیر

میانه گیر
آنکه حد وسط اختیار کند و از دو طرف افراط و تفریط برکنار ماند. (یادداشت مؤلف). آن که میانۀ دو چیز متضاد را می گیرد و نه مایل به این می شود و نه به آن. (ناظم الاطباء). آنکه از افراط و تفریط دور باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). میانه رو. معتدل. مقتصد. و رجوع به میانه رو شود
لغت نامه دهخدا

چانه گیر

چانه گیر
کسیکه خمیر را برای نان پختن یا برای رشته کردن گلوله کند
چانه گیر
فرهنگ لغت هوشیار

خانه گیر

خانه گیر
گیرنده خانه، جایگیر متمکن، بازی چهارم از هفت بازی نرد
خانه گیر
فرهنگ لغت هوشیار

جهان گیر

جهان گیر
بین المللی، جهانی، جهان گشا، کسی یا چیزی که شهرتش به همۀ نقاط جهان برسد
جهان گیر
فرهنگ فارسی عمید