جدول جو
جدول جو

معنی به راه افتادن

به راه افتادن
روان شدن، روانه شدن، به کار افتادن دستگاه یا ماشین، راه افتادن
تصویری از به راه افتادن
تصویر به راه افتادن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با به راه افتادن

براه افتادن

براه افتادن
مُرَکَّب اَز: ب + راه + افتادن، قریب به انجام رسیدن و روبرو آمدن و روبراه آمدن کار. (آنندراج)، راه افتادن:
کی سرانجامی من خوب براه افتاده ست
همچو زین خانه ما را در و دیواری نیست.
تأثیر (آنندراج)،
- براه افتادن اختلاط، درگیر و مناسب افتادن اختلاط. (آنندراج)،
- براه افتادن چشم، انتظار کشیدن. (آنندراج)، دیده در راه ماندن:
تا بفکر جلوه آن آهو نگاه افتاده است
چشم نرگس را که می بینم براه افتاده است.
تنها (آنندراج)
لغت نامه دهخدا