جدول جو
جدول جو

معنی آهوی ختن

آهوی ختن
آهوی مشک، آهویی کوچک با موهای زبر و قهوه ای و دو دندان دراز به طول چند سانتی متر که بیشتر در کوه های هیمالیا یافت می شود و از ناف آن ماده خوش بو و سیاه رنگی به نام مشک به دست می آید، آهوی تتر، آهوی خرخیز، آهوی ختا، آهوی تاتار
تصویری از آهوی ختن
تصویر آهوی ختن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آهوی ختن

آهوی ختا

آهوی ختا
آهویِ مُشک، آهویی کوچک با موهای زبر و قهوه ای و دو دندان دراز به طول چند سانتی متر که بیشتر در کوه های هیمالیا یافت می شود و از ناف آن ماده خوش بو و سیاه رنگی به نام مشک به دست می آید، آهویِ تَتَر، آهویِ خَرخیز، آهویِ تاتار، آهویِ خُتَن
آهوی ختا
فرهنگ فارسی عمید

آهوی تتر

آهوی تتر
آهویِ مُشک، آهویی کوچک با موهای زبر و قهوه ای و دو دندان دراز به طول چند سانتی متر که بیشتر در کوه های هیمالیا یافت می شود و از ناف آن ماده خوش بو و سیاه رنگی به نام مشک به دست می آید، آهویِ تاتار، آهویِ خُتَن، آهویِ خَتا، آهویِ خَرخیز
آهوی تتر
فرهنگ فارسی عمید

آویختن

آویختن
آویزان کردن از تعلیق، فرو هشتن فرو گذاشتن پایین انداختن، حمایل کردن تقلد، بدار کشیدن مصلوب کردن دار زدن، آویزان شدن، جنگ کردن با نبرد کردن با، چنگ زدن به تشبث به، چنگ زدن به چنگال افکندن (چنانکه گرگ و پلنگ بصید) -9 ماخوذ گشتن مسئول شدن معاقب گشتن، گرفتار شدن دچار گشتن، یا آویختن دل کسی بکسی. بدو تعلق خاطر یافتن
فرهنگ لغت هوشیار

آهیختن

آهیختن
بیرون کشیدن چیزی از چیز دیگر مانندِ شمشیر از غلاف یا دست از دستِ دیگری، برکشیدن، کشیدن، درآوردن، برای مِثال بیاهیخت زاو دست و بر پای خاست / غمی شد بیازید با بند راست (فردوسی۲ - ۱۵۷۲)
بالا آوردن چیزی به قصد زدن مانندِ شمشیر، برای مِثال چو شه را برون نامد آن مَه ز میغ / چو خورشید آهیخت رخشنده تیغ (جامی۷ - ۴۶۳)
بلند کردن، برافراختن، برای مِثال آهیخته چو هندوی محرورساق گوش / وآکنده همچو زنگی مرطوب یال و ران (اثیرالدین اخسیکتی - ۲۳۰)
آهیختن
فرهنگ فارسی عمید