جدول جو
جدول جو

معنی آرزوانه

آرزوانه
آنچه آرزو کنند، آنچه زن آبستن در اوایل آبستنی هوس کند که بخورد، ویارانه
تصویری از آرزوانه
تصویر آرزوانه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با آرزوانه

آرزوانه

آرزوانه
آنچه آبستن از خوردنیها و غیر خوردنیهای عادی (مانند گل و زغال) برای خوردن آرزو کند، آنچه خویشان زن آبستن پزند و برای او فرستند
فرهنگ لغت هوشیار

آرزوانه

آرزوانه
وَحم. ویارانه. آنچه آبستن از خوردنیها و غیرخوردنیهای عادی چون گِل و زغال آرزو کند خوردن را، آنچه خویشان و کسان زن آبستن پزند و او را فرستند، آنچه آرزو کنند. هوسانه. موضوع آرزو: آرزوانه همانقدر است که می بینی چو یک دم گذشت دگر بار آن ناآرزوانه شود و برنجاندت و این تن تو لقمۀ آرزوانۀتست. (کتاب المعارف). پس با خود بس آی و ترک آرزوانۀ خود بگوی و این هوا پوست و آرزوانه مغز است، تو ازاین پوست و از این مغز بگذر تا بجنت مأوی برسی. (کتاب المعارف). آرزوانه چو دانه ای است که در میان فَخَک باشد. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا

آرزومند

آرزومند
وِیژگی کسی که آرزوی چیزی دارد، مشتاق، کنایه از نیازمند، کنایه از عاشق
آرزومند
فرهنگ فارسی عمید

آرزوسنج

آرزوسنج
آرزومند، وِیژگی آنکه آرزوی چیزی دارد، مشتاق، نیازمند، عاشق
آرزوسنج
فرهنگ فارسی عمید