جدول جو
جدول جو

معنی ایمد

ایمد
آهن سرتیزی که بر چوب گاوآهن نصب کنند و با آن زمین را شیار کنند، گاو آهن، خیش
تصویری از ایمد
تصویر ایمد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ایمد

ایمد

ایمد
گاوآهن و آن آهنی است که بدان زمین را شیار کنند و بعضی گویند ایمد چوبی است که گاوآهن را بر آن نصب کنند و زمین را بشکافند و آنرا بعربی سنه خوانند. (برهان). آهن پاره ایست سرتیز که بدان زمین را بشکافند و آن را ایمر نیز گویند و یکی تصحیف است. (انجمن آرا) (آنندراج). گاوآهن و چوب گاوآهن. (ناظم الاطباء). آهن پاره ای سرتیز است که بر سر قلبه نصب کنند و بدان زمین را شیار کنند. (جهانگیری). فدان. (السامی) : سکه و سنه، آهن ایمد. (السامی). طوق، آهن ایمد. (السامی). رجوع به ایمر و ایمید شود، مار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آدمی. (آنندراج) ، شتر. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، هنگام. (منتهی الارب). وقت. (آنندراج) : آن اینک، رسید هنگام تو. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ارمد

ارمد
خاکستری، چشم درد، نیک باریک خاکسترگون خاکستررنگ خاکستری، صاحب رمد کسی که چشم او درد کند با سرخی و آب ریزی چشم درد گرفته
فرهنگ لغت هوشیار

امید

امید
انتظار، آرزو، تکیه گاه، محل پناه، اشتیاق یا تمایل به روی دادن یا انجام امری همراه با آرزوی تحقق آن،
امید
فرهنگ نامهای ایرانی

ایزد

ایزد
خداوند، در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است
ایزد
فرهنگ نامهای ایرانی