جدول جو
جدول جو

معنی اوزبک

اوزبک
ازبک، طایفه ای از مغولان که از اعقاب سپاهیان چنگیز در ماوراءالنهر و نواحی بین دریاچۀ آرال و دریای خزر هستند، از مردم ازبک، ازبکی مثلاً کشتی گیر ازبک
تصویری از اوزبک
تصویر اوزبک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اوزبک

اوزبک

اوزبک
عنوان شعبه ای از ایل و طایفۀ جوجی خان مغول که بنام اوزبک خان (از اعقاب جوجی) به طوایف اوزبک مشهور شده است. این طوایف نخست در نواحی واقع بین انهار اورال و چو سکونت داشته اند و از امرای آنها اوزبک خان و پسرش جانی بیگ در تاریخ قبل از تیمور مشهورند. بعد از عهد تیمور این امرا در ماوراءالنهر قدرت یافته اند. در عهد صفویه اوزبک و اوزبکان عنوان سلسلۀ امرای شیبانی است که بوسیلۀ محمدشاه بخت مشهور به شاهی بک یا شیبک تأسیس شد (905 هجری قمری) و غالباً بسبب تعصب در تسنن و تجاوز به خراسان با سلاطین صفویه در زدوخورد بوده اند. مرکز امرای این سلسله سمرقند بوده است و امرای مزبور با خانان خیوه و خانان بخارا و خوقند و امرای هشترخان (معروف به خانان جانی) خویشاوند و منسوب بوده اند و دولت آنها نیز عاقبت بوسیلۀ امرای هشترخان (حاجی طرخان) منقرض شده است. (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا

ازبک

ازبک
طایفه ای از تاتار اوزبک، دشنام است: بی ریخت بد گل نا آراسته ژولیده
فرهنگ لغت هوشیار

ازبک

ازبک
طایفه ای از مغولان که از اعقاب سپاهیان چنگیز در ماوراءالنهر و نواحی بین دریاچۀ آرال و دریای خزر هستند، از مردم ازبک، ازبکی مثلاً کُشتی گیر ازبک
فرهنگ فارسی عمید

ازبک

ازبک
طایفه ای از تاتار. رجوع به اوزبک شود.
- مثل ازبکها، تشبیهی مبتذل، که از آن بدپیراسته بودن موی بروت و ریش و سر خواهند
لغت نامه دهخدا