جدول جو
جدول جو

معنی هیزم کش

هیزم کش
کسی که هیزم برای فروش جمع می کند، کسی که هیزم برای سوزاندن می برد، برای مثال میان دو کس جنگ چون آتش است / سخن چین بدبخت هیزم کش است (سعدی - ۱۷۲)
تصویری از هیزم کش
تصویر هیزم کش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هیزم کش

نیزه کش

نیزه کش
نیزه بردار. نیزه دار. حامل نیزه:
حلقه ربای ماه نو نیزۀ توست لاجرم
نیزه کشت فلک سزد زآنکه سماک ازهری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

سیم کش

سیم کش
کسی که سیم های برق یا تلفن یا تلگراف را از جایی به جای دیگر می کشد و مرتب می کند، آلتی که زرگر با آن مفتول طلا و نقره می سازد
فرهنگ فارسی عمید

نیم کش

نیم کش
نیم کشیده. تیغ و تیر و مانند آن که تمام نکشیده باشند. (آنندراج). تیغ یا دشنه یا خنجری که آن را تا نیمه از نیام بیرون کشیده باشند. تیری که در کمان گذاشته و زه کمان را تا نیمه کشیده باشند:
می خواست دوش عذر جفاهای او خیال
صد تیر آه نیم کشم در کمان بماند.
؟
- نیم کش کردن،قسمتی از شمشیر و خنجر و مانند آن را از غلاف بیرون آوردن. (فرهنگ فارسی معین) :
چوسبز نیمچه علم نیم کش کردی
سیاه چهره شود راست جهل چون فرفخ.
محمد نسوی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

نیم کش

نیم کش
نیم کشته. نیم بسمل. جان به لب رسیده. رجوع به نیم کشت شود.
- نیم کش کردن، به قصد کشت کسی را آزار دادن
لغت نامه دهخدا