معنی وفد
- وفد
- پیام بردن نزد کسی
جماعت، گروه
جمع واژۀ وافد، کسانی که برای رساندن پیغام به جایی می روند، رسولان، وارد شوندگان، در آینده ها
بالای کوه
واژههای مرتبط با وفد
وفد
- وفد
- جمع وافد، آیندگان در آیندگان روندگان فرستادگی پیام آوری
وفد
- وفد
- جمع وافد. کسی یا گروهی که برای رسانیدن پیام نزد شاه بروند، پیام آوری، رسالت
وفد
- وفد
- هَیئَت، هَیئَت نَمَایَندِگی
وفد
- وفد
- جَمعِ واژۀ وافد، به معنی آینده و به رسولی آینده. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به وفد و وفود شود
وفد
- وفد
- وفود. جَمعِ واژۀ وافد، به معنی آینده و به رسولی آینده. (اقرب الموارد) (المنجد) (منتهی الارب) (غیاث اللغات). گروه که به نزدیک سلطان روند جهت مهمی. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
وفا
- وفا
- پایدار بودن در قول و قرار، تعهد و دوستی
رفد
- رفد
- عطا، کمک، یاری
افد
- افد
- شتابیدن، درنگیدن از واژگان دو پهلوست (اضداد)، نزدیکی مرگ عجیب شگفت آور
حفد
- حفد
- تیز روی، بشتاب رفتن، شتافتن، شتاب کردن بطاعت و خدمت
