جدول جو
جدول جو

معنی وجه

وجه
طریقه، روش، پول، علت، سبب، روی، چهره، امکان، توان، صفحه، وجود، ذات
وجه معاش: پولی که با آن زندگانی را می گذرانند
تصویری از وجه
تصویر وجه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با وجه

وجه

وجه
روی، چهره، طریقه، جهت، پول، جمع وجوه، ذات، شخص، قصد، نیت، دلیل، سبب، ضمان پول (یا مالی) که برای ضمانت می سپارند، ِ مصالحه آن چه برای برقراری صلح میان دو طرف مورد معامله قرار می گیرد
وجه
فرهنگ فارسی معین

وجه

وجه
صاحب جاه. باقدر. وَجِه ْ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

وجه

وجه
چهره، رخ، رخسار، روی، صورت، جور، روش، شکل، طریق، طریقه، طور، منوال، نمط، وضع، بودجه، پول، دینار، سرمایه، مبلغ، نقدینه، جانب، سمت، سو، طرف، حالت، دلیل، سبب، علت
فرهنگ واژه مترادف متضاد