شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، حابل، صیّاد، صیدگر، نخجیرگان، نخجیرگر، قانص، نخجیرزن، صیدبند، صیدافکن، نخجیرگیر، متصیّد، شکارگیر، شکارگر شکاربان برای مثال نخجیروالان این ملک را / شاگرد باشد فزون ز بهرام (فرخی - ۲۲۳)شِکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، حابِل، صَیّاد، صِیدگَر، نَخجیرگان، نَخجیرگَر، قانِص، نَخجیرزَن، صِیدبَند، صِیداَفکن، نَخجیرگیر، مُتَصَیِّد، شِکارگیر، شِکارگَر شکاربان برای مِثال نخجیروالان این ملک را / شاگرد باشد فزون ز بهرام (فرخی - ۲۲۳)