جدول جو
جدول جو

معنی گشاده ابرو

گشاده ابرو
آنکه میان ابروانش باز باشد، ابروگشاده، کنایه از خندان، خوش رو
تصویری از گشاده ابرو
تصویر گشاده ابرو
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با گشاده ابرو

گشاده ابرو

گشاده ابرو
آنکه ابروانش از هم فاصله دارد: برکیارق... چهره ای بغایت معتدل و محاسن بهم پیوسته و ابرو گشاده، مسرور شادمان
فرهنگ لغت هوشیار

کشیده ابرو

کشیده ابرو
کسی که ابروهایش گشاده یا دراز بود. ابروکشیده. (ناظم الاطباء). اَزَج ّ. رجوع به ترکیبات ذیل کشیده شود
لغت نامه دهخدا

گشاده رو

گشاده رو
آنکه چهره اش باز باشد بی حجاب مقابل رو بسته، زیبا جمیل
گشاده رو
فرهنگ لغت هوشیار

گشاده رو

گشاده رو
صِفَتِ مُرَکَّب}}روباز مقابل روبسته. چهرۀ روپوش نگرفته. بی حجاب:
خوبرویان گشاده رو باشند
تو که روبسته ای مگر زشتی ؟
سعدی.
اما در خلوت با خاصان گشاده رو و خوشخو آمیزگار اولیتر. (گلستان)، خوشگل. مقبول. زیبا:
زآن روی که بس گشاده روی است
مویم چو زبان، زبان چو موی است.
نظامی
لغت نامه دهخدا