معنی گردنگل - فرهنگ فارسی عمید
معنی گردنگل
گردنگل
بدهیکل احمق، کودن، کم خرد، ابله، دنگل، خل، فغاک، تپنکوز، کهسله، کم عقل، ریش کاو، کردنگ، بی عقل، خام ریش، انوک، نابخرد، سبک رای، چل، خرطبع، کاغه، شیشه گردن، دنگ، کانا، گول، لاده، غمر، غتفره، بدخرد، تاریک مغز، دبنگ
تصویر گردنگل
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با گردنگل
گردنگل
گردنگل
گردنگ که ابله و احمق باشد، دیوث. (برهان) (آنندراج). به کاف تازی هم آمده است. (فرهنگ رشیدی). و رجوع به گردنگ شود
لغت نامه دهخدا
کردنگل
کردنگل
دیوث، ابله، بی اندام. (برهان) (آنندراج). کرتنکلا در تداول مردم قزوین. رجوع به کردنگ شود
لغت نامه دهخدا
گردنگ
گردنگ
دیوث. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج) : غفلت اندر طاعت سلطان حق گردنکشی است گردن گردنگ آن را تیغ بایدیا طناب. سوزنی. ، ابله. (آنندراج). احمق. (برهان) ، بی اندام. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.