معنی کوک
- کوک
- بخیۀ درشت که با دست در روی پارچه و جامه می زنند تا بعد جای آن را با چرخ خیاطی بدوزند
کوک زدن: بخیه زدن، به هم دوختن پارچه با نخ و سوزن
کوک شدن: کنایه از خشمناک شدن
کوک کردن: در موسیقی مرتب کردن و هماهنگ ساختن آلات موسیقی، پیچاندن فنر ساعت که به کار بیفتد
