پوزه، گرداگرد دهان جانوران چهارپا، بتفوز، بنفوز، پوز، بتپوز، فوز، برفوز، پتفوز فرهانج، شاخۀ پاجوش درخت که آن را در زمین می خواباندند و قسمت پایین آن را زیر خاک می کردند تا ریشه بدواند، شاخۀ تاک که در زیر زمین می کردند و سر آن را از جای دیگر بیرون می آوردند
خرطوم. لفج. پوزه. (یادداشت به خط مؤلف). پیرامون و اطراف دهان. (برهان) (اسدی) : سر فروبردم میان آبخور از فرنج مَنْش خشم آمد مگر. (از کلیله و دمنۀ رودکی). ، شاخ بزرگی که چون آن را ببرند شاخهای کوچک از اطراف آن برآید. (برهان)