جدول جو
جدول جو

معنی طالع مند

طالع مند
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، نیکوبخت، فرخنده طالع، فرخنده بخت، نکوبخت، خجسته طالع، بلنداقبال، جوان بخت، صاحب دولت، ایمن، مقبل، خوش طالع، خجسته، خجسته فال، سعید، شادبخت، فرّخ فال، نیک اختر، اقبالمند، بلندبخت، بختیار، صاحب اقبال، مستسعد، سفیدبخت
تصویری از طالع مند
تصویر طالع مند
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با طالع مند

طالع مند

طالع مند
نیک بخت، خوش اقبال، خوش شانس، بخت یار، نیک اختر، خوش بخت، پیشانی سفید، طالع ور
متضاد: بی طالع، بدبخت، بداقبال
فرهنگ واژه مترادف متضاد

طالعمند

طالعمند
صاحب اقبال. بختور. طالعور. (آنندراج). بختیار. آنکه بخت نیک همواره یار او باشد
لغت نامه دهخدا

طالع شدن

طالع شدن
بر دمیدن بر آمدن طلوع کردن برآمدن (آفتاب یا ستاره)
طالع شدن
فرهنگ لغت هوشیار

طالع سعد

طالع سعد
بخت و اقبال و سرنوشت نیکو، طالِعِ خُجَستِه، بَختِ فَرخُندِه، طالِعِ مَسعود، طالِعِ مِیمون، طالِعِ هُمایون، طالِعِ مُبارَک، طالِعِ فَرخُندِه
طالع سعد
فرهنگ فارسی عمید

طالع شدن

طالع شدن
برآمدن. طلوع کردن. صبح طالع شدن، دمیدن. (دستوراللغۀ ادیب نطنزی). سرزدن آفتاب از پس کوه. برآمدن. تیغ زدن:
چون حمل ساقط شود میزان همی طالع شود
همچنان در دین از ایشان مردمی پیدا شود.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 133)
لغت نامه دهخدا

طالع سعد

طالع سعد
طالع مسعود. بخت فرخنده. طالع خجسته. اقبال. طالع مبارک و میمون:
زی طالع سعد و در اقبال خداوند
فخر بشر و بر سر عالم همه افسر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا