نمایش شکوه و جلال و خودنمایی، سر و صدا، طاق و طُرُم، طاق و طارُم، طاق و طُرُنبین، کرّ و فرّ، طُمطُراق، طاق و تُرُنب برای مِثال خلق را طاق و طرم عاریتی ست / امر را طاق و طرم ماهیتی ست از پی طاق و طرم خواری کشند / بر امید عز در خواری خوشند (مولوی - ۲۳۴)
طاق و ترم. طاق و ترنب. طاق و طرم. طاق و طارم. از لغات مترادفه است، به معنی کرّ و فر و طمطراق و خودنمائی باشد. (برهان). فر و شکوه: آمد ز پی عروس خواهی با طاق و طرنب پادشاهی. نظامی. ما ببوش و عارض و طاق و طرنب سر کجا که خود همی ننهیم سنب. مولوی. غلغل طاق و طرنب و گیرودار که نمی بینم مرا معذوردار. مولوی