جدول جو
جدول جو

معنی شیع

شیع
شیعه ها، گروهی از مسلمانان که معتقد به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و اولاد آن حضرت می باشند، پیروها، جمع واژۀ شیعه
تصویری از شیع
تصویر شیع
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شیع

شیع

شیع
تابع و پیرو، (آنندراج) : هو شیع نساء، او تابع رأی زنان و آمیزش کننده با آنهاست، (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شیع

شیع
جَمعِ واژۀ شیعه. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ص 63) (ناظم الاطباء) (دهار) (اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ شیعه. گروهها. (مقدمۀ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). رجوع به شیعه شود
لغت نامه دهخدا

شیع

شیع
تابع و پیرو. ج، شُیَعاء. گویند: هم شیعاء، ای کل واحد شیع لصاحبه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج) ، شریک، گویند: هذا شیع هذا، یعنی این شریک است در امری مشاع با وی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

شیع

شیع
شیربچه. ج، اَشْیاع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بچۀ دوم که در میان او و بچۀ اول، دیگری زاده نشده باشد. گویند: هذا شیع هذا، مثل و مانند، مقدار و اندازه. گویند: اقام فلان شهراً او شیعه. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به معنی شوع است. (منتهی الارب). رجوع به شوع شود، عده و مقدار و مدت: آتیک غداً او شیعه، ای بعده بمقدار و مده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

شیع

شیع
شیوع. مشاع. مشاعه. شیعان. شیعوعه. ظاهر و هویدا گردیدن چیزی. (ناظم الاطباء). آشکار شدن خبر. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (دهار). آشکار شدن و فاش شدن. (آنندراج) ، آشکار و هویدا کردن چیزی: شعت بالشی ٔ، پر کردن آوند را: شاع الاناء، شاعکم السلام، مثل علیکم السلام است، یعنی صاحب و رفیق باد شما را سلامت و تابع و پیرو و لازم غیرمفارق باد، و یا پر کند شما را سلامت. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا