جدول جو
جدول جو

معنی سواحل

سواحل
ساحل ها، کناره های رود یا دریا، زمینهای نزدیک دریا، جمع واژۀ ساحل
تصویری از سواحل
تصویر سواحل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سواحل

سواحل

سواحل
جَمعِ واژۀ ساحل. رجوع به ساحل شود.
- سواحل العبید، بنده کنار. (یادداشت بخط مؤلف).
- سواحل العاج، پیلسته کنار. (یادداشت بخط مؤلف).
- سواحل الذهب، زر کنار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

رواحل

رواحل
جمع راحله، ستور بارکش جمع راحله ستوران بارکش، مرکبان
رواحل
فرهنگ لغت هوشیار

رواحل

رواحل
راحله، ستور بارکش، شتر قوی مستعد برای سواری دادن یا بار کشیدن
رواحل
فرهنگ فارسی عمید

رواحل

رواحل
جَمعِ واژۀ راحِله. (دهار) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (آنندراج). شتران قوی و تندرو. رجوع به راحله شود:
نگه کردم به گرد کاروانگاه
به جای خیمه و جای رواحل.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

نواحل

نواحل
جَمعِ واژۀ ناحله. رجوع به ناحلهشود، جَمعِ واژۀ ناحل، به معنی تیغ تنک باریک. (آنندراج). السیوف النواحل، شمشیرهائی که بر اثر کثرت استعمال دم آن ساییده شده است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا