مجموع زین، نمدزین، تنگ، دهانه و آنچه اسب را با آن می آرایند، زین افزار، آشرمه، زین و برگ، یراق، یراغ عظمت، قوی، رونق رخت، لباس متداول، رایج سازگاری، بردباری، هر یک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمه های موسیقی به کار می رود، آهنگ، بن مضارع سازیدن و ساختن، آلت، وسیله، ابزار، اسباب و ادوات، اسلحه، خواربار و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ، آلت جنگ، برای مثال شکسته شده ست آن سپاه گران / چنان ساز و آن لشکر بی کران (فردوسی - ۳/۲۵۳) پسوند متصل به واژه به معنای سازنده مثلاً چاره ساز، چیت ساز، ساعت ساز، قفل ساز، نیرنگ طریق، روش سامان، نظم و ترتیب، برای مثال ساقیا برگ طرب ساز که از بلبل و گل / کاروبار چمن امروز به برگ است و به «ساز» (سلمان ساوجی - ۱۲۱) ، بیا بکش همه رنج و مجوی آسانی / که کار گیتی بی رنج می نگیرد ساز (مسعودسعد - ۲۵۱) ساز آئروفون: سازی که در آن هوا را به وسیلۀ دستگاه مکانیکی، به ارتعاش درمی آورند مانند آکاردئون و ارگ ساز آمدن: سازگار آمدن، درست در آمدن، موافق بودن ساز بادی: سازی که با دمیدن در آن ها به صدا در می آیند مانند نی، قره نی، شیپور ساز دادن: ساختن و آماده کردن، آراستن، سامان دادن، نظم و ترتیب دادن ساز راه: سامان سفر، اسباب سفر، توشه و لوازم سفر ساز زدن: ساز نواختن، نواختن ساز ساز زهی: سازهایی که زه یا سیم دارند و صوت در آن ها به واسطۀ ارتعاش زه ها یا سیم ها با زدن زخمه یا انگشت ایجاد می شود مانند تار، سه تار، چنگ، عود، گیتار ساز زهی آرشه ای: سازی که سیم هایش با کشیدن آرشه بر آن ها به صدا در می آید مانند کمانچه و ویولون ساز کردن: ساخته و آماده کردن، مهیا کردن، ترتیب دادن، آهنگ کردن، اراده کردن ساز کوبه ای: سازی که به واسطۀ ضربه هایی که با دست یا آلت فلزی یا چوبی بر آن ها وارد می شود به صدا در می آیند مانند طبل و دایره، سازهای ضربی ساز نوروز: آنچه برای جشن نوروز فراهم کنند از خوراک و پوشاک و چیزهای دیگر، از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو در پرده کشیدی ساز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز (نظامی - ۲۰۳) ساز و برگ: آلات و ادوات، آنچه از اسلحه و لوازم جنگ که به سرباز داده شود برگ و ساز: ساز و برگ، آلات و ادوات، آنچه از اسلحه و لوازم جنگ که به سرباز داده شود ساز و ساخت: ساز و سامان، آلات و ادوات، سامان، رخت، اسباب ساز و سامان: سر و سامان، راه و رسم ساز و نهاد: وضع و حال، راه و رسم، رسم و آیین، برای مثال جهان را چنین است سازونهاد / که جز مرگ را کس ز مادر نزاد (فردوسی - ۱/۲۵۲) ساز و نوا: ساز و آواز، ساز و سرور، برای مثال تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند / قول و غزل به سازونوا می فرستمت (حافظ - ۱۹۸) مجموع زین، نمدزین، تنگ، دهانه و آنچه اسب را با آن می آرایند، زین اَفزار، آشُرمِه، زین و بَرگ، یَراق، یَراغ عظمت، قوی، رونق رخت، لباس متداول، رایج سازگاری، بردباری، هر یک از آلات موسیقی که برای نواختن نغمه های موسیقی به کار می رود، آهنگ، بن مضارعِ سازیدن و ساختن، آلت، وسیله، ابزار، اسباب و ادوات، اسلحه، خواربار و سایر لوازم مورد استفاده در جنگ، آلت جنگ، برای مِثال شکسته شده ست آن سپاه گران / چنان ساز و آن لشکر بی کران (فردوسی - ۳/۲۵۳) پسوند متصل به واژه به معنای سازنده مثلاً چاره ساز، چیت ساز، ساعت ساز، قفل ساز، نیرنگ طریق، روش سامان، نظم و ترتیب، برای مِثال ساقیا برگ طرب ساز که از بلبل و گل / کاروبار چمن امروز به برگ است و به «ساز» (سلمان ساوجی - ۱۲۱) ، بیا بکش همه رنج و مجوی آسانی / که کار گیتی بی رنج می نگیرد ساز (مسعودسعد - ۲۵۱) ساز آئروفون: سازی که در آن هوا را به وسیلۀ دستگاه مکانیکی، به ارتعاش درمی آورند مانند آکاردئون و ارگ ساز آمدن: سازگار آمدن، درست در آمدن، موافق بودن ساز بادی: سازی که با دمیدن در آن ها به صدا در می آیند مانند نی، قره نی، شیپور ساز دادن: ساختن و آماده کردن، آراستن، سامان دادن، نظم و ترتیب دادن ساز راه: سامان سفر، اسباب سفر، توشه و لوازم سفر ساز زدن: ساز نواختن، نواختن ساز ساز زهی: سازهایی که زه یا سیم دارند و صوت در آن ها به واسطۀ ارتعاش زه ها یا سیم ها با زدن زخمه یا انگشت ایجاد می شود مانند تار، سه تار، چنگ، عود، گیتار ساز زهی آرشه ای: سازی که سیم هایش با کشیدن آرشه بر آن ها به صدا در می آید مانند کمانچه و ویولون ساز کردن: ساخته و آماده کردن، مهیا کردن، ترتیب دادن، آهنگ کردن، اراده کردن ساز کوبه ای: سازی که به واسطۀ ضربه هایی که با دست یا آلت فلزی یا چوبی بر آن ها وارد می شود به صدا در می آیند مانند طبل و دایره، سازهای ضربی ساز نوروز: آنچه برای جشن نوروز فراهم کنند از خوراک و پوشاک و چیزهای دیگر، از الحان سی گانۀ باربَد، برای مِثال چو در پرده کشیدی ساز نوروز / به نوروزی نشستی دولت آن روز (نظامی - ۲۰۳) ساز و برگ: آلات و ادوات، آنچه از اسلحه و لوازم جنگ که به سرباز داده شود برگ و ساز: ساز و برگ، آلات و ادوات، آنچه از اسلحه و لوازم جنگ که به سرباز داده شود ساز و ساخت: ساز و سامان، آلات و ادوات، سامان، رخت، اسباب ساز و سامان: سر و سامان، راه و رسم ساز و نهاد: وضع و حال، راه و رسم، رسم و آیین، برای مِثال جهان را چنین است سازونهاد / که جز مرگ را کس ز مادر نزاد (فردوسی - ۱/۲۵۲) ساز و نوا: ساز و آواز، ساز و سرور، برای مِثال تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند / قول و غزل به سازونوا می فرستمت (حافظ - ۱۹۸)