حالت ناخوشایند در انسان یا حیوان بر اثر درد، خستگی و مانند آن، بیماری، مرض، صدمه، ضربه، آسیب، زحمت، سختی و مشقت ناشی از کار و کوشش، برای مثال نه گشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی - ۱/۸) رنج باریک: در پزشکی تب دق، تب لازم، بیماری سل رنج بردن: تحمل سختی و مشقت کردن، زحمت کشیدن، درد کشیدن، اندوه خوردن، رنج کشیدن رنج دیدن: کنایه از آزار دیدن، به رنج و محنت گرفتار شدن، آسیب دیدن رنج کشیدن: رنج بردن، تحمل سختی و مشقت کردن، زحمت کشیدن حالت ناخوشایند در انسان یا حیوان بر اثر درد، خستگی و مانند آن، بیماری، مرض، صدمه، ضربه، آسیب، زحمت، سختی و مشقت ناشی از کار و کوشش، برای مِثال نه گشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی - ۱/۸) رَنج باریک: در پزشکی تب دق، تب لازم، بیماری سل رَنج بردن: تحمل سختی و مشقت کردن، زحمت کشیدن، درد کشیدن، اندوه خوردن، رنج کشیدن رَنج دیدن: کنایه از آزار دیدن، به رنج و محنت گرفتار شدن، آسیب دیدن رَنج کشیدن: رنج بردن، تحمل سختی و مشقت کردن، زحمت کشیدن