جدول جو
جدول جو

معنی رامش جان

رامش جان
در موسیقی کهن ایرانی از الحان سی گانۀ باربد موسیقی دان دوره ساسانیان برای مثال چو کردی «رامش جان» را روانه / ز رامش، جان فدا کردی زمانه (نظامی۱۴ - ۱۸۰)
تصویری از رامش جان
تصویر رامش جان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با رامش جان

رامش جان

رامش جان
نام نواییست از مصنفات باربد جهرمی شیرازی که سالار بار پرویز بود. (آنندراج) (انجمن آرا). نام نوایی است. (از برهان) (منتخب اللغات) (دهار) (شرفنامۀ منیری). نام لحن هشتم از سی لحن باربد. (برهان). نام نوایی است از موسیقی. (ناظم الاطباء) :
چو کردی رامش جان را روانه
ز رامش جان فدا کردی زمانه.
نظامی (از آنندراج).
مغنی ره رامش جان بساز
نوازش کنم زان ره دلنواز.
نظامی
لغت نامه دهخدا

آرامش جان

آرامش جان
لحن بیست و سوم از الحان باربدی، آرامش جهان، رامش جهان
آرامش جان
فرهنگ فارسی معین

آرام جان

آرام جان
مایۀ سکون دل. معشوقه. معشوق:
بر این برز و بالا و این خوب چهر
تو گوئی که آرام جانست و مهر.
فردوسی.
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می رود.
سعدی.
از من جدا مشو که توام نور دیده ای
آرام جان و مونس قلب رمیده ای.
حافظ
لغت نامه دهخدا

رامشاسان

رامشاسان
در مجمل التواریخ و القصص (ص 12) آمده که: نام قدیم فسا بوده که ’بسا’ نیز گفته شده است و گشتاسب آنرا بنا نهاده است، و در توضیح ذیل همان صفحه مصحح کتاب افزوده است که حمزه آن را ’رام و شناسقان’ خوانده و گفته است که همان شهر فساست، رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 52 و توضیح ذیل آن صفحه شود
لغت نامه دهخدا

رامش داد

رامش داد
روغنی دارویی است و برای فلج و لقوه و نقرس و رعشه و دردهای مفاصل و پشت و قولنج سودمند است. رجوع به قانون ابن سینا چ تهران ص 39 شود
لغت نامه دهخدا

رامش جوی

رامش جوی
مخفف رامش جوینده. آنکه طالب خوشی و شادی است. بمجاز، خوش گذران. عشرب طلب. شادی جوی. طرب جوی، آرامش طلب. آرامش جوی. استراحت طلب. آرامش خواه. مقابل آشوب طلب
لغت نامه دهخدا

عامل جان

عامل جان
اشارت به ذات پاک باری تعالی است و کنایه از عناصر اربعه هم هست. (برهان)
لغت نامه دهخدا