سازگار شدن، هماهنگی یافتن، جور درآمدن، درست درآمدن، تحقق یافتن، نظم و ترتیب یافتن، دارای سر و سامان شدن، به اندازه درآمدن، مطابق شدن، به صلاح بودن، درست بودن، برای مِثال مستوری و عاشقی به هم ناید راست / گر پرده نخواهی که درَد، دیده بدوز (سعدی۲ - ۷۲۶)
مستقیم دیدن. بر استقامت دیدن. مقابل نادرست و کژدیدن: توانی بر او کار بستن فریب که نادان همه راست بیند وریب. ابوشکور بلخی. چشم چپ خویشتن بر آرم تا دیده نبیندت بجز راست. سعدی. ، درست دیدن. حقیقت دیدن. بر صواب دیدن