جدول جو
جدول جو

معنی راست آیین

راست آیین
آنکه راستی را پیشه و آیین خود ساخته، کسی که بر آیین راستی است
تصویری از راست آیین
تصویر راست آیین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با راست آیین

راست آیین

راست آیین
که آیین راست دارد، که بر آیین راستی است، که راستی پیشه و آیین دارد:
پیاده که او راست آیین شود
نگونسار گردد چو فرزین شود،
نظامی (اقبالنامه ص 148)
لغت نامه دهخدا

راست آمدن

راست آمدن
سازگار شدن، هماهنگی یافتن، جور درآمدن، درست درآمدن، تحقق یافتن، نظم و ترتیب یافتن، دارای سر و سامان شدن، به اندازه درآمدن، مطابق شدن، به صلاح بودن، درست بودن، برای مِثال مستوری و عاشقی به هم ناید راست / گر پرده نخواهی که درَد، دیده بدوز (سعدی۲ - ۷۲۶)
راست آمدن
فرهنگ فارسی عمید

راست دینی

راست دینی
حالت راست دین، پاکدینی، و رجوع به راست دین شود
لغت نامه دهخدا

راست دیدن

راست دیدن
مستقیم دیدن. بر استقامت دیدن. مقابل نادرست و کژدیدن:
توانی بر او کار بستن فریب
که نادان همه راست بیند وریب.
ابوشکور بلخی.
چشم چپ خویشتن بر آرم
تا دیده نبیندت بجز راست.
سعدی.
، درست دیدن. حقیقت دیدن. بر صواب دیدن
لغت نامه دهخدا

راست بینی

راست بینی
عمل راست بین، مقابل کج بینی، مقابل خطابینی، درست بینی، حقیقت بینی، و رجوع به راست بین و کج بینی شود
لغت نامه دهخدا