معنی در رفتن - فرهنگ فارسی عمید
معنی در رفتن
- در رفتن
- گریختن، فرار کردن، گسیختن، گسیخته شدن، داخل شدن، به درون رفتن
تصویر در رفتن
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با در رفتن
در رفته
- در رفته
- در آمده بدرون رفته، شانه خالی کرده، پاره شده تغییر یافته: کف فرش در رفته است، منهای مفروق: خرج در رفته دو هزار ریال برایش باقی مانده
فرهنگ لغت هوشیار
ددر رفتن
- ددر رفتن
- بیرون رفتن، خروج زنی بد کار به منظوری نامشروع
فرهنگ لغت هوشیار
در گرفتن
- در گرفتن
- اتخاذ کردن اخذ کردن، آتش گرفتن مشتعل شدن، یا آتش در گرفتن آتش افتادن شعله ور شدن، اثر کردن تاثیر کردن، پرداختن مشغول شدن، آغاز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سر رفتن
- سر رفتن
- یا سر رفتن دیگ. کف کردن محتوی آن و بیرون ریختن از سر دیگ. یا سر رفتن حوصله. بپایان رسیدن صبر و حوصله کسی
فرهنگ لغت هوشیار