جدول جو
جدول جو

معنی خویشتن بین

خویشتن بین
خودبین، آنکه فقط خود را می بیند و به دیگران توجه ندارد، مغرور، متکبر
تصویری از خویشتن بین
تصویر خویشتن بین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خویشتن بین

خویشتن بین

خویشتن بین
کسی که خود را بزرگ و مهم داند. (از ناظم الاطباء). متکبر. مُعجِب. مُختال. فَخور. خودپسند. (یادداشت مؤلف). خودبین:
خویشتن بین و بت پرست یکیست.
سنائی.
وانکس کو نیست خویشتن بین
معصوم خدای بین شمارش.
خاقانی.
مبین درآینۀ چین ای بت چین
که باشد خویشتن بین خویشتن بین.
نظامی.
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی ازخویشتن بین مخواه.
سعدی
لغت نامه دهخدا

خویشتن بینی

خویشتن بینی
عمل و حالت کسی که خود را بزرگ و مهم داند. (از ناظم الاطباء). عُجب. بزرگ منشی. خودبینی. اِنانیَّت. مَنی. (یادداشت مؤلف) :
میرود وز خویشتن بینی که هست
درنمی آید بچشمش دیگری.
سعدی.
بر این آستان عجز و مسکینیت
به از طاعت و خویشتن بینیت.
سعدی.
هوله، خویشتن بینی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ناخویشتن بین

ناخویشتن بین
فروتن. متواضع که از فروتنی خود را نمی بیند. نامتکبر. مقابل خویشتن بین، به معنی خودبین و متکبر:
بس فروتن سروری ناخویشتن بین مهتری
سرور اهل زمینی مهتر اهل زمان.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

خویش بین

خویش بین
خودبین، برای مِثال خویش بین چون از کسی جرمی بدید / آتشی در وی ز دوزخ شد پدید (مولوی - ۱۶۹)
خویش بین
فرهنگ فارسی عمید

خویش بین

خویش بین
متکبر. صاحب نخوت. (یادداشت مؤلف). کنایه از مغرور و متکبر. (آنندراج). خویشتن بین:
گرچه شیری چون روی ره بی دلیل
خویش بین و در ضلالی و ذلیل.
مولوی.
پرده ز رخ برمگیر تا نشوم خودپرست
آینه را برمدار تا نشوی خویش بین.
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا