معنی خل - فرهنگ فارسی عمید
معنی خل
- خل
- احمق، کودن، کم خرد، ابله، شیشه گردن، دنگل، کاغه، دبنگ، غتفره، غمر، سبک رای، کردنگ، انوک، کم عقل، گردنگل، تاریک مغز، خام ریش، نابخرد، کانا، گول، بدخرد، کهسله، لاده، بی عقل، دنگ، خرطبع، تپنکوز، ریش کاو، چل، فغاک
خاکستر
تصویر خل
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خل
خل
- خل
- بیخرد، ابله، احمق سوراخ نافذ کردن در چیزی خلط بینی انسان و گوسفند و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
خل
- خل
- فرو رفتن چیزی باریک و نوک تیز مانند خار یا سوزن یا سیخ در بدن یا چیز دیگر، خلیدن
سرکه
فرهنگ فارسی عمید